پرنیانپرنیان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

پرنیان، نفس مامان و بابا

نیکان هفته 34

گل پسرم شما الان 33هفته و 5  روزته و هفته ی پر ماجرایی رو گذروندیم. شنبه گذشته مجبور شدیم  اورژانسی یه سر بریم بیمارستان عرفان که قراره شما توش به  دنیا بیای.هم از من ازمایش گرفتن هم از تو ان اس تی رفتن که چون ضربان قلبت بالاتر از نرمال بود دکترت گفت فرداش ان اس تی تکرار بشه. تا فرداشم من حسابی استراحت کردم و مایعات خوردم و خدا رو شکر ضربان شما نرمال شد. سه شنبه هم برای درد شدیدی که من یه ماهه زیر دنده راستم دارم رفتیم دکتر .قبلا برا این درد ازمایش داده بودم و مشکوک به سنگ صفرا بود، جواب ازمایشاتم رو نشون دکتر دادم و کاشف به عمل اومد که چیزی نیست فقط فشار پای شما اون قسمت رو ازداخل ملتهب کرده و به محض اینکه فعالیت من کمی زی...
24 مرداد 1395

پرنیکان

سلام بعد از چندی و اندی اومدم وبلاگ گنجشگو اپدیت کنم،البته بهتره بگم وبلاگ گنجشکا! بعله پرنیان خانوم الان یه داداش 32 هفته ای تو دل من داره.خیلی هم دوسش  داره و هر روز کلی باهاش حرف میزنه.   ...
13 مرداد 1395

شیرین تر از این نیست شیرین تر از این جوجه

دختر خوشگلم بعد از مدتها فرصت شد بیام سراغ وبلاگت شما انقدر بزرگ و خانوم شدی....الان 11 تا دندون داری کلی هم حرف میزنی... دیگه جمله های دو کلمه ای و گاهی سه کلمه ای میگی مثل طوطی هم همه چیزو تکرار میکنی. چند روز پیش به خاله ت میگم دوربین مموری فول میده شما تکرار میکنی ممولی فو! عاشق کتاب خوندنی و یه کتاب رو بارها و بارها دوست داری برات بخونیم. اسم شخصیت های کتاباتم بلدی مثلا کتاب مانیا رو میاری و میگی مانیییییی مانییییی لگو بازی خیلی دوست داری و با لگوهات برجای بلند میسازی عروسکات رو خیلی دوست داری و به اسم میشناسیشون و موقع خوابیدن میاریشون کنار خودت و بهشون میگی پیش پیش لا لا لا و بوسشون میکنی خلاصه که خیلی شیرین و ...
25 مهر 1393

دوست داشتن یا عشق...دوست دارمت با عشق

عشق کوچولوی من دارم نهایت تلاش م رو میکنم که زود زود اینجا رو آپ کنم...حتی نظرات رو تایید نکردم هر سری میگم اول اپلود کنم بعد اگه وقت شد! از بعد از تولدت به این ور... اوایل تیر ماه بود که همراه پدر جون و مادر جون و فری (به زبون خودت به ترتیب فجو fa'ju و دوده dode و بتی bat'ti) رفتیم کیش. این سفر هدیه تولد من و بابایی بود از طرف پدر جون و مادر جون. دستشون درد نکنه کلی خوش گذشت. این بار هم شما رو بردیم پلاژ و اب بازی و شن بازی.  این دفعه دومی بود که کیش میرفتی بانو. دفعه پیش 4 ماه بود و همه ش تو کالسکه بودی ولی این بار همه ش میخواستی شیطونی کنی و از این ور بدوی اون ور  قبل از سفر هم یه روز با اوینا بانو و مام...
23 تير 1393

همین که هستی یه عالم مرسی

گنجشککم...بعد از بارها تلاش ناکام برای اپ کردن وبلاگت با موبایل الان بعد از مدتها نشستم پای کامپیوتر و دارم برات مینویسم. جوجه یک سال و 8 روزه من... به همین زودی یکسال گذشت.انگار همین دیروز بود که تو اتاق عمل صدای گریه ت پیچید و دکتر یه جوجه خیس خوشگل نشونم داد.یه بمب هسته ای یک وجبی! که زندگی ما رو دگرگون کرد. اوایل سخت بود...اداپته شدن دو تا ادم بی تجربه با یه جوجو واقعا سخته ولی هزار برابر سختیش شیرینی داره.انقدر که بعضا دوباره و سه باره و حتی بیشتر تکرار میکنن این تجربه رو! جوجه م بودن با تو تجربه غیر قابل وصفیه. اغراق نمیکنم! (بزرگ میشی و منو بیشتر میشناسی و میفهمی اصلا اهل اغراق و تعارف نیستم. )تک تک حرکات تو حسی تو من ای...
28 خرداد 1393

گزارش اولین سفر با دو ماه تاخیر!

جوجوی نازم الان که دارم این پست رو مینویسم شما 6 ماه و 7 روزته  تا دیروز به خاطر واکسنت تب شدید داشتی خدا رو شکر امروز بهتری و تب نداری الانم شیرتو خوردی و تو تختت گذاشتمت که بخوابی صدای غر غر ت گاهی شنیده میشه خانومی کلی مطلب و عکس دارم که با تاخیر باید بذارم این پست در مورد اولین سفر شماست. قبلش یه عکس جدید ازت میذارم: و حالا گزارش مصور سفر: در پایان ماه 4 ام یه سفر 4 روزه به کیش داشتیم.   اینم کارت پرواز و بلیط شماست:   با اینکه شک داشتم تو پروازای داخلی کالسکه رو بگیرن شما رو تا دم هواپیما با کالسکه بردیم و اونجا تحویلش گرفتن. واقعا کالسکه تو سفر خیلی به کار اومد.هم شما توش میخوابیدی هم زیر ما و...
27 آذر 1392

ادامه عکس های سیسمونیت

جیگر مامان تو این پست به درخواست دوتا از خاله های مهربونت ادامه عکسای سیسمونیت رو میذارم قول میدم زود بیام و از خودت بنویسم که ماشالا روز به روز بزرگتر و شیرین تر میشی    کلی عکس ازت دارم هفته پیش در یک حرکت انتحاری بابایی منو رو سورپرایز کرد و برام یه گوشی خوشگل خرید و منم همه ش دارم ازت عکس میگیرم. هر روز عکس بیدار شدنت تو این یه هفته 649 تا عکس ازت گرفتم   چیکار کنم خب عاشق همه کاراتم و دلم میخواد همه حالت هات ثبت بشه جوجوی من اینم بقیه عکسای سیسمونیت:   این جیجیلی های خوشگلم هدیه همکارای باباست.دستشون درد نکنه(بابات ازم خواست که حتما بذارم تو وبلاگت منم با چند ماه تاخیر تونستم حجم عکسا رو کم کن...
15 مهر 1392

عکس با کمی شرح!

دختر قشنگم بعد از 1/5 ماه مامان فرصت کرده وبلاگت رو آپ کنه. بابایی هم که قبلا قول همکاری داده بود اصلا برای شما نمینویسه البته دلیل اصلی این تاخیر نا ارومی ها و بی قراری های خودت بوده که دقیقا بعد از واکسن دو ماهگیت شروع شده و دختر خوش اخلاق من خواستی اون روت رو هم نشون بدی که ما زیادی خوش به حالمون نشه   برات از شبانه روزهای گریه و جیغت نمینویسم که بدآموزی نشی برای بقیه نی نی ها!   ما شما رو درک میکنیم و میدونیم که نی نی بودن سخته و شما هم گاهی دل درد میگیری گاهی میترسی و گاهی دلت میگیره دوست داری گریه کنی و هیچ جوری اروم نمیشی. گاهی هم شما از صبح که بیدار میشی دیگه نمیخوابی و ظهر به بعد خوابت میاد ولی مقاومت میکنی و دم ...
29 شهريور 1392

تولد صفر سالگی

دختر قشنگم امروز شما 57 روزه شدی تقریبا یک ماهه که وبلاگ شما آپ نشده 20 تیر که یک ماهه شدی برات تولد گرفتیم. شما هم خوابت میومد و حسابی خوش اخلاق بودی بعدشم لالا کردی تو چکاپ یک ماهگیت هم همه چیز خوب بود و دکتر از رشد شما راضی بود و وزنت 3850 شده بود. تو چکاپ 45 روزگیت شده بودی 4400 که بازم دکتر خیلی راضی بود.دیگه داری حسابی تپلی میشی این عکس مال 45 روزگیته اینجا تازه از حموم اومدی تو این مدت کلی چیز جدید یاد گرفتی.الان دیگه به اسباب بازی هات و جغجغه هات توجه میکنی و حرکتشون رو دنبال میکنی. تو 38 روزگی موفق شدی به صورت ارادی دستتو به دهنت برسونی و بمکیش و الانم هر وقت از خواب بیدار میشی تا مامانی برسه بهت مشتت ت...
15 مرداد 1392